بسوزد دلت که سوزاندی دلم را

به ویرانی کشاندی منزلم را

فکندی زیر پا احساس و شورم

نکردی رحم، حتی بر غرورم

 

 


دلم را شبی در حضورم شکستی
نه آینه، حتی غرورم شکستی
ندادی به خلوتگاه عشق راهم
پلی بود اگر در عبورم شکستی

 

 

 

شده بازیچه ای قلب صبورم

شکستی عاقبت بال غرورم

به آسانی گذشتی از کنارم

مثال دفتری کردی مرورم

 

 

 

گفته بودی، از غرورم، از سکوتم، خسته ای
من شکستم هر دو را
گفته بودم،از سکوتت،از غرورت خسته ام
به خاموشی مغرورانه ات
شکستی تو مرا

 

 

 

خدا بودم خداي خودپرستان

گدا كردي مرا تو سنگ مغرور

مرا باور به بي همتائي ام بود

مرا از باور خود كردي ام دور

 

 

 

 

تمام روز و شب با بيقراري

به شوق روي تو بيدار هستم

اگرچه بي غرورم زنده اما

به شوق لحظۀ ديدار هستم !

 

 

 

غرور من که زسختی به کوه میمانست ،

کمر به کشتن خود بست و خاک پای تو شد

دلم که به همه بیگانه بود و یار نداشت ،

چه دید در تو که اینگونه آشنای تو شد ؟

 

 

 

هیچ وقت مغرورنشو ، برگ ها وقتی

می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند .

 

 


دوستی شوخی سرد آدماست ،

بازی شیرین گرگم به هواست ،

واسه کشتن غرورمن و تو ،

دوستی توطئه ثانیه هاست

 

 

 

کاش غرورم را که در پستوی سادگیم پنهان بود

می یافتی ، اما تو این سادگی را بهانه ای

قرار دادی برای در هم شکستن غرورم

 

 


همه بغض من تقدیم غرورنازنینت باد ،

غروری که لذت دریا را به چشمانت حرام کرد .

 

 

 

بعضی اشخاص چنان به خود مغرورند

که اگر عاشق بشوند به خود بیشتر

عشق می ورزند تا به معشوق

 

 

 

گرچه ای دوست غروردلت احساس مرا درک نکرد ،

آفرین بر غم عشقت که مرا ترک نکرد .

 

 


ز چشمت اگر چه که دورم هنوز ،

پر از اوج عشق و غرورم هنوز ،

قبول است عمر خوشی ها کم است ،

ولی با توام پس صبورم هنوز

 

 

 

آری این منم ،

این منم همان عاشقی که بر تو جان می داد ،

و تو کسی هستی که برای رسیدن به خوشبختی

به روی جسدهای بی جان غرور

انسانها قدم می گذاشتی ولی افسوس ،

افسوس که راه ات برای رسیدن به هدف هایت اشتباه بود ،

و افسوس که من برای آدمی مثل

تو غرورم را شکستم ،

افسوس

 

 


انسان های آزاده دل شکسته و

پر غرور خود را پنهان می کنند.

 

 

 


گناهی كه پشیمانی بیاورد بهتر از

عبادتی است كه غرور بیاورد...

 

 

 

فاخرترین لباس ، تولید کارخانه ی کرم است ،

کرم ابریشم

ما را به غرور چکار . . . ؟

 

 

 

قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار
چه بی دووم بود قول ما جدا شدیم آخر کار
گل مغرور قشنگم من فراموشت نکردم
بی تو اینجا رو نمی خوام می رم و برنمی گردم

 

 

 

شبیه چشمهای تو پر از گناه می شوم

**

میان ظلمت شب قبیله ماه می شوم
خدا,زمین,گناه,عشق,من وتو,ببین چطور

**

به خاطر غرور تو زیاده خواه می شوم

 

 


دیگر نه اشکهایم را خواهی دید
نه التماس هایم را
و نه احساساتِ این دلِ لعنتی را…
به جایِ آن احساسی که کُشتی
درختی از غرور کاشتم…



من عاشقانه هایم را روی همین دیوار مجازی می نویسم !
از لج تو … از لج خودم …
که حاضر نبودیم یک بار این ها را واقعی به هم بگوییم !



من، من کردن های من و تو بود که، هیچوقت ما نشدیم



گرچه ای دوست غرور دلت احساس مرا درک نکرد…
آفرین برغم عشقت که مرا ترکنکرد…



وقتی می گویم: برایم دعا کن یعنی کم آورده ام…
یعنی دیگر کاری از دست خودم برای خودم بر نمی آید!



اینقدر خودت رو نگیر … !
اینقدر با تکبر و غرور با آدم حرف نزن … !
وقتی کسی به تو ابراز علاقه کرد …
فکر نکن که فوق العاده ای !!!
شاید اون کم توقعه …



ما بدهکاریم به یکدیگر و به تمام

” دوستت دارم” های ناگفته ای که

پشت دیوار غرورمان ماند و آنها را بلعیدیم

تا نشان دهیم که منطقی هستیم



برای بودنِ با تو غرورم پایمال شد
تو هم اندکی احساس بگذار
مساوی که نمی شویم
حداقل به من نزدیک شو



قدش به “عشق” نمی رسید؛

“غرور”م را زیر پا گذاشت تا برسد !



محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم

آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام

برایت به زمین بکوبم



دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت :
” او یقینا پی معشوق خودش می آید “
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود :
” مطمئنا که پشیمان شده برمیگردد “
عشق قربانی مظلوم ” غرور ” است هنوز …



گفت:
بی من چه میکشی؟
گفتم:
نفس…!



کاش غرورم را که در پستوی

سادگی ام پنهان بود می یافتی
اما تو این سادگی را بهانه ای قرار دادی

برای در هم شکستن غرورم…



امروز با غرورت باز م مرا شکستی
با ناز وقهر و کینه مهرم زدل گسستی
دانی که بی تو هیچم ای ماه بی مروت
باشد که بار دیگر قلب مرا شکستی …



دلم را پیش خود پابند کردی
ولی گفتی تو یک دنیای دردی
غرورم را شکستی بی تفاوت
برو فکر کن همیشه خیلی مردی



قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار
چه بی دووم بود قول ما جدا شدیم آخر کار
گل مغرور قشنگم من فراموشت نکردم
بی تو اینجا رو نمی خوام می رم و برنمی گردم



گناهی که پشیمانی بیاورد بهتر

از عبادتی است که غرور بیاورد…



گرچه ای دوست غرور دلت احساس مرا درک نکرد
آفرین بر غم عشقت که مرا ترک نکرد



آدمی غرورش را خیلی زیاد،
شاید بیشتر از تمام داشته هایش دوست می دارد،
حالا ببین اگر خودش، غرورش را به خاطر تو،

نادیده بگیرد،
چه قدر دوستت دارد !
و این را بِفهم آدمیزاد



گاهی دلم می خواهد
وحشیانه غرورت را
پاره کنم!
قلب ترا
در مشتم بگیرم
و بفشارم
تا حال مرا لحظه ایی بفهمی…!



کاش می فهمیدی که تو از دید من زیبا بودی؛
دیگران حتی نگاهت هم نمی کردند،
و تو چه اشتباهی مغرور شدی …



محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم؛
آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام
برایت به زمین بکوبم …
احساس من قیمتی داشت؛
که تو برای پرداخت آن فقیر بودی …



نمیدونی چه کاری بادلم کردی،

نمیدونی چه غمگینم نفهمیدی
نمیشناسی منو از من چقدردوری،

تواین روزا چه بی رحمانه مغروری



بی وفا !!
این روزها نه مجالی
برای دلتنگی دارم
و نه حوصله ات را..
ولی با این همه،
گاه گاهی دلم هوای تو را میکند …



رُخ به رُخ که شدیم
من مات شدم و تو …
چون پادشاهی که از

اینگونه فتحها زیاد دیده است
بی اهمیترد شدی …



آنچه را که اسمش غرور گذاشته ام

برایت به زمین بکوبم…
 احساس من قیمتی داشت که

تو برای پرداخت آن فقیر بودی



تاريخ : چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:, | 15:47 | نویسنده : بنیامین شهسواری |

صفحه قبل 1 صفحه بعد